22.11.06

واقعيت جدي ست!. در يك بامداد تيره ء پاييزي ، ساعت چهار صبح . سي و سه سال پيش به اين جهان مضحك
پرتاب شدم . در اين سالها هيچ ندانسته ام ، " هيچي " كه مدام زخم مي زند. زاد روز تحمل خود را با قطعه
: شعري از هرمان بروخ آغازمي كنم
*
چون واقعيت جدي ست
چون واقعيت جدي ست
به تيرگي اطمينان نكن
آنان در شبانگاهان رنگهاي مناظر را كم رنگ جلوه مي دهند
حتي در تيره ترينش
و آن اولين علا يم اش را نشان مي دهد؛
،وقتي درختان ز تيره تيره
در مقابل آسمان در بامداد خاكستري مي ايستند
در سكوني مطلق پُر شده اند
آه ! چيزي وجود داشته، كه شبها به طرف پايين نشت مي كند
: .همچون اطلاعي براي هميشه بودن ها
Denn das Wahre ist ernst
Denn das Wahre ist Ernst
Denn das Wahre ist ernst; traue der Heiterkeit nicht.
Es verblassen des Abends die Farben der Landschaft,
auch dieheitersten,
und sie zeigt ihre ernsten Linien,
wenn der dunkelnde Ölbaum gegen des Himmels Dämmergrau stehteingehüllt in Unbeweglichkeit.
Oh! das Gewesene, das sich abends herabsenkt
als Ahnung des Immerseienden.
>